دخمل بابا

سال اول که به دنیا اومدی خاله مهتاب برات یه سری تقویم درست کرد که زدیم به دیوار خونمون هر موقع تاریخ ومیبینم یه لبخند رویه لبام میشینه چون عکس تو رو کنارش می بینم  اینم عکساش بهار   تابستان  پاییز زمستان پارسالم برات یه تقویم طراحی کرد ولی عکسا شو ندارم ازش میگیرم برات میزارم گلکم ...

اینم چند تا از شیطنت هایه دختر گلم          ببینم بهار خانم وقتی کوچولو بودی همه چیز ومیکردی تویه دهانت  یه روز گذاشتم خودت غذا بخوری ببین چیکار کردی وقتی یاد گرفتی سینه خیز بری هیجا از دست در امان نبود عزیزم حالا دادا امیر مثل تو شده اخه یاد گرفته سینه خیز بره  تازه گیام یاد گرفتی صندلی تو همه جا میبری اینم نمونش ...

بهار مامان خاله جونت ابان پارسال برات یه پسر خاله کوچولو به دنیا اورد اسمشو گذاشت امیر حسین تو به امیر حسین خاله خیلی حسادت میکنی البته این موضوع برا همه بچه ها صدق میکنه اینم چند تا عکس از پسرخاله ات و خودت راستی اولین عکس امیر حسین و ببینی لیاس علی اصغر پوشیده اخه دادا امیر تو محرم به دنیا اومده ...

سلام به بچه های گل من اومدم با یه معذرت خواهی از طرف خودم به دخترم  که تو این مدت از وبلاگش و گذاشتن خاطراتش در اون غافل بودم امروز اومدم با یه دنیا حرف دختره گلم حالا دیگه برا خودت بزرگ شدی میتونی راه بری قشنگ حرف بزنی شیطنت کنی خودت به تنهایی بری دست شویی و کلی کارایه دیگه انجام بدی بهار عزیزم من از داشتن دختر ماهی مثل تو خداوند مهربون شاکرم  ازش میخوام همیشه وهمه جا نگهدارت باشه اینم چند تا عکس از دو سالگیت    ...